Deutsch Persisch Wörterbuch - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Begriff hier eingeben!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 94 (3023 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
Deutsch Persisch Menu
eine ganze Anzahl Leute U عده زیادی از مردم
eine ganze Menge Leute U عده زیادی از مردم
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
Viele Leute wurden verletzt. U مردم زیادی آسیب دیدند.
Nicht wenige ... U تعداد زیادی [از مردم]
Other Matches
sich nicht dazu kriegen lassen, so zu denken wie die <idiom> U نگذارند که نفوذ بقیه مردم مجبورشان بکند طرز فکر مانند بقیه مردم داشته باشند [اصطلاح روزمره]
allzu [sehr] <adv.> U زیادی
übermäßig <adv.> U زیادی
mit einem Großaufgebot <adv.> U با یک نیروی زیادی
Füllwort {n} U حرف زیادی
Auswuchs {m} U گوشت زیادی
mancherlei U عده زیادی
etliche U عده زیادی
mehrere U عده زیادی
das Maul aufreißen <idiom> U زیادی حرف زدن
überschätzen U زیادی تخمین زدن
absahnen U پول [زیادی] در آوردن
unendlich viele U تعداد بسیار زیادی
abräumen U پول [زیادی] در آوردن
etwas einstreichen U پول [زیادی] در آوردن
einstreifen U پول [زیادی] در آوردن [دراتریش]
so viele; dass ... U آنقدر زیاد که ... [به تعداد زیادی که ...]
abcashen U پول [زیادی] در آوردن [دراتریش]
Jedes weitere Wort erübrigt sich. U هر اظهار نظر بیشتری زیادی است.
Großaufgebot {n} U تعداد زیادی [از افراد پلیس و یا غیره]
Es ist viel los. U اینجا فعالیتهای زیادی [گوناگونی] است.
Bevölkerung {f} [Bev.] U مردم
Dutzende Menschen U ده ها تن از مردم
sehr zu Jemands Ärger U برای کسی دچار غم و غصه زیادی شدن
Sie wollen wohl Ärger? U مگر سرت به گردنت [تنت] زیادی می کند؟
das Land vor große Probleme stellen U مواجه کردن این کشور با مشکلات زیادی
das Land vor große Probleme stellen U روبرو کردن این کشور با مشکلات زیادی
Der Koch ist recht großzügig mit dem Salz. U آشپز خیلی زیادی از نمک استفاده می کند.
Bevölkerung {f} [Bev.] U تعداد مردم
Demagogie {f} U مردم فریبی
Alraune {f} U مردم گیاه
Anthropologe {m} U مردم شناس
man sagt U مردم می گویند
Alraun {m} U مردم گیاه
Bürgerinitiative {f} U اتحاد مردم
Bürgerinitiative {f} U همبستگی مردم
Bevölkerungsschicht {f} U طبقه مردم
Demokratie {f} U مردم سالاری
öffentliche Bekanntmachung U آگهی به مردم
Er nahm seinem Gegenüber beim Poker große Summen ab. U او [مرد] در بازی پوکر پول زیادی از رقیبش برد.
abtischen U پول [زیادی] بدون ملاحظه به دیگران در آوردن [در سوییس]
Die Touristen sind in diesem Sommer massenweise ausgeblieben. U این تابستان دسته های زیادی از گردشگران نیامدند.
Demokrat {m} U خواهان مردم سالاری
beim Publikum ankommen U مردم نواز بودن
der Unmut in der Öffentlichkeit U تنفر مردم عمومی
Charakterstück {n} U اثر نمایشی [که در آن به شخصیت بازیگران اهمیت زیادی داده می شود]
Die Anwesenheit ihres Lehrers bereitete ihr einiges Unbehagen. U بودن دبیر او [زن] احساس ناراحتی زیادی برای او [زن] ایجاد کرد.
Der Körper [Kreislauf] von Sportlern ist in hohem Maße belastbar. U بدن [گردش خون] یک ورزشکار می تواند فشار زیادی را تحمل بکند .
Anteil {m} U گروه [توده] از مردم یا چیزها
ausspucken U بیرون کردن [مردم از خانه ها]
Er soll gesagt haben ... U بنا به گفته مردم او گفت ...
Vater Staat {m} U دولت [که از مردم حمایت می کند]
pferchen U چپاندن [مردم یا جانوران را در جایی]
die Reaktion des Auslandes U واکنش مردم در کشورهای خارجی
das Rad neu erfinden <idiom> U هدر مقدار زیادی از زمان و یا تلاش در ساختن چیزی که قبلا وجود داشته.
das Rad noch einmal erfinden <idiom> U هدر مقدار زیادی از زمان و یا تلاش در ساختن چیزی که قبلا وجود داشته.
Klausurtagung {f} U مجلس جدا از مردم عمومی [سیاست]
Entgleisung {f} U اشتباه در گفتار یا کردار در جمعی از مردم
Taktlosigkeit {f} U اشتباه در گفتار یا کردار در جمعی از مردم
Anschluss haben U رابطه داشتن [با مردم برای هدفی]
Bangemacher {m} U ایجاد کننده رعب و هراس در مردم
Bußpredigt {f} U موعظه برای تشویق مردم به توبه
Rattenfänger {m} U تحریک کننده توده مردم [سیاست]
Volksverführer {m} U تحریک کننده توده مردم [سیاست]
Menschen aus dem Wasser retten U مردم را [از غرق شدن ] در آب نجات دادن
Anschluss finden U رابطه پیدا کردن [با مردم برای هدفی]
verkehren U رفت وآمد کردن [مردم یا وسایل نقلیه]
Absperrgitter {n} U نرده موقت [برای جلوگیری از ازدحام مردم]
Rattenfänger {m} U نی نواز [با نوازش مردم را تلسم می کند] [اصطلاح مجازی]
scharfes Durchgreifen {n} U سرکوبی [سختگیری] [رفتار مرجع قدرتی با گروهی از مردم]
Fettnäpfchen {n} U اشتباه در گفتار یا کردار در جمعی از مردم [اصطلاح روزمره]
einen Fauxpas begehen U اشتباه اجتماعی کردن [در رابطه با رفتار بین مردم]
die Menschen dort abholen, wo sie stehen <idiom> U از نظر روحی وفکری خود را با مردم همبرابر بکنند
Ausrutscher {m} U اشتباه در گفتار یا کردار در جمعی از مردم [اصطلاح روزمره]
Ich komme momentan nicht viel unter [die] Leute. U این روزها من با مردم خیلی رفت و آمد ندارم.
etwas [Genitiv] Herr werden U چیزی را تحت کنترل آوردن [وضعیتی یا گروهی از مردم]
Volksverführer {m} U نی نواز [با نوازش مردم را تلسم می کند] [اصطلاح مجازی]
Die Leute fragten sich, wie diese Vorrichtung funktionierte. U مردم در شگفت بودند که این ابتکار چگونه کار می کرد.
Kolonie {f} U موسسه ای دور از تمدن برای گروهی از مردم [مانند زندان]
Kaste {f} U طبقات مختلف مردم [کاست ] [مثال در هند] [جامعه شناسی]
Die Kirschen in Nachbars Garten schmecken immer süßer. <proverb> U مرغ همسایه غازه [مردم دیگر همیشه در موقعیت بهتری هستند.]
Zweck der Geldstrafen ist es, die Leute vom Schnellfahren abzuhalten. U قصد جریمه مالی این است که مردم را از تند رانی منصرف بکنند.
Stell die Stühle weit genug auseinander, dass sich die Leute gut bewegen können. U فاصله صندلی ها را به اندازه کافی از هم جدا بگذار که مردم بتوانند به راحتی تکان بخورند.
das Maul aufreißen <idiom> U چیزهایی را بگویند که به مردم نباید گفت [مثال چقدر پول درمی آورد ماهانه]
dreitägige Klausurtagung {f} U گردهمایی سه روزه دور از مردم عمومی [برای دعا کردن، درس دینی و عبادت]
Er hat schon längst seine Dienstzeit in der Firma abgemacht. U او [مرد] مدت زیادی است که خدمت خود را در کارخانه کاملا انجام داده است.
Die Aktion scharf sollte von den sozialen Problemen ablenken. U قصد این سرکوبی [مردم] این بود که ازمشکلات اجتماعی منحرف بکند.
jodeln U صدای آواز مانند دلی دلی که اهالی سویس و مردم کوهستانی درآواز خود تکرارمیکنند
Kolonie {f} U گروهی ا ز مردم یک کشور که جایی دور از کشورشان مستقر شده باشند ولی از قوانین و حکومت کشورشان در آنجا پیروی کنند
ein [einen] Arsch voller Menschen U دسته دسته مردم
Recent search history Forum search
1Allgemeingut
0معنی کلمه خوش قول چیست؟
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Deudic.com